با شوق رهایی ات ، نَفس می گیریم
ای قدس ! تو را ز خار و خس می گیریم
ما خاک تو را به تین و زیتون سوگند
فردا ز نفاق و کفر پس می گیریم
من اهل قدس
اهل فلسطینم
در دستهای کوچک من، سنگ
بر دوش،
یک فلاخن سنگافکن
در دل، هوای جنگ
در پیش روی،
دشمن
این سنگ
میراث ماست
میراث روزهای خدایی
وینک به روزهای جدایی،
این سنگ
چون سجیل
در روزهای سرد شقاوت
میراث آتشین ابابیل است
تا
خشم مرا
بر دشمنان قدس
فرو بارد
بر لشکر مهاجم غاصب
سگهای زخمخوردهی شمعون
بوزینههای صهیون
آری این سنگ است
اینک، تنها
ارآم میرباید از دشمن
در چشم دوست نیز،
میپرسم:
آیا میشکند خواب؟
یک اتفاق ساده، مرا بی قرار کرد
باید نشست و یک غزل تازه، کار کرد
در کوچه می گذشتم و پایم به سنگ خورد
سنگی که فکر و ذکر دلم را، دچار کرد
دیده بودند که قصاب قسی
خون طفلان مسلمان و عرب
از دهان تف کرده است
یادشان رفته که اشغالگر است
با خون و زخم، «قبهی موسی» هنوز هست
در چنگ باد «مسجدالاقصی» هنوز هست
رقص کبوتران هر از گاه، دیدنی است
در چنگ باد «قبه الارواح» دیدنی است
« صهیون » ، نه مرام و نام ، یک زنجیر است
آمیزه ای از خیانت و تزویــــــــــر است
تــــــــــــــــردید مکن در این حقیقت ، ای قدس !
دَجّال زمانــــــــــه این گُـــــــــــراز پیر است
تنها به یک جوان فلسطینی ام بده
با من ببین که می شود آنگه چه کار کرد.
کودکم کاش به جایت بودم
نسل امید گوارایت باد
تو ز نسل فتحی
فتح با سوره نصر
نسل تو پیروز است
نسل حزبالله است
نسل تو، نسل حماس است و جهاد
همه استشهادی
همگی جان بر کف
ذوالفقاری دیگر
بار دیگر حیدر
بار دیگر خیبر
شهد پیروزیها خوش گوارای وجود
دیدگانت روشن
این کودکان که گشته زمستان نصیبشان
قد در بهار خاک فلسطین کشیده اند
باروت، زیر سنگ تو آوار میشود
بیروت، پا گرفته و بیدار میشود
بر صورت دین ، ز غُصه چین افتاده
چــــون قبلــه به دست ملحدین افتاده
از غفلت مـــــــا ، عقــرب اسراییلـی
مثل سرطان به جــــــــان دین افتاده !
امروز برای شاعران تکلیف است
با لهجه ی شعر، از فلسطین گفتن
راز دل خسته را نگهدار ، ای قدس !
این ساز شکسته را نگهدار ، ای قدس !
پیروزی دل نواز تو نزدیک است
این شور خجسته را نگهدار ، ای قدس !
سامری بمب فسفری دارد؛ از فلسطین دلِ پُری دارد
گاو او سر به آخوری دارد؛ رامِ آن ماده گرگِ ساحره شد
تو خانه به خانه ، با ستم می جنگی
بی عذر و بهانه ، با ستم می جنگی
در دست تو سنگ و در گلویت آواز
با سنگ و ترانه ، با ستم می جنگی
در خاک، هزار لاله دارد غزه
چشمش نزنید! و“إن یکاد“ش بدهید
نوکران رژیم صهیونی
سند نوکری عیان کردند
در دست تو سنگ و در نگاهت ایمان
همزاد حماسه ، همنشین طوفان
پیروزی انتفاضه ات نزدیک است
ای بغض شکسته در گلوی انسان
جز ماه حسین در جهان ماهی نیست
در سینه به جز خروشی و آهی نیست
دنبال حسین خود اگر آمده ای
جز جاده “غزه – کربلا” راهی نیست
همسایۀ غربت تو بودن سخت است
از بغض شکسته ات سرودن سخت است
گفتن ز تو ای قصیدۀ غم ، ای قدس !
با لهجۀ این دو بیت الکن سخت است
شود محو از جهان بیداد یک روز
شود نابود استبداد یک روز
به امدادِ «امیدِ خلق عالَم»
فلسطین می شود آزاد یک روز
به چشم بیرمق غزّه خواب را بستند
چنانکه بر لب بیتاب آب را بستند
وقت است دگر مُشت کنی دست دعا را
فریاد کنی نغمۀ «اَلُقُدسُ لَنا» را
فلسطین مهد ادیان جهان است
عروس عالم و خاور میان است
این جا همه شهید است،این جا همی فلسطین،
زان سو همه رقیبی بی رحم و سخت خونخوار.
هیچ دانی کربلا بازم به پاست
در فلسطین تاخت و تاز اشقیاست
در فلسطین قتلگاه لاله هاست
خفتگان گویند که اینها افتراست
فلسطین پاره ی تن مسلمان
سلاحش سنگ وچوب ویک جو ایمان
نگاه کن به یک ظالم تو این جنگ
به دنبال فلسطین است ونیرنگ
بر صورت ظالمان می زنی
فلسطین تو سرو نیستی
خدایا خاک فلسطین گلگون گشته
تمام خانه ها ویرون گشته
بیا جانا فلسطین مکه ماست
بر و بومش تو گویا فکه ماست
ای فلسطین
ای سیبل سرگرمی مردان بی غیرت
این دستور شیطان بزرگ است
این غده ی سرطانی اسرائیل است
سرزمین فلسطین را کرده اشغال
مردمش را کرده گرفتار
داغ رو قـلـبـم فـلـسـطـیـن
آیـه ای از سـوره ی تـیـن
کودکانِ بیگناه، جای خنده و بازی
در خون خود میغلتند در فلسطین
فلستین ، ای سرزمین شهادت
ای که پرورانده ای انسان هایی با شهامت
تن چه ارزان،حراج آخر فصل!
رنگهای جدید ژورنالی!
مرگ جسم نحیف دخترکان!
و«فلسطین»! چه طفل اِشغالی!!!
زخمی ست مرا از قِبَل ِ ساحر غدار!
چون مادر غمگین فلسطین زمانه
آنطرف تر ها فلسطین مال ماست
مال ما نه، مال ما مال شماست
برعکس بم و خاک فلسطین ، قلبم
عاشق شد و چفت و بست آن محکم شد !
ناکام چو اقلیم فلسطین وجودم
خورشید نتابد به حُزیران غریبی
می لرزد و پر خون شده دستان فلسطین
فریاد کشان چنگ کشد بر سر و رویم
من پور فلسطینم و مظلوم عالمم
خنجر مزن به سینۀ موسی مرا نکش
میان سینه دلم غزه ی فلسطین است
بیا که در غم تو حال عاشقان این است
مثلن من هم فلسطین !
مقصر اصلی جنگ هم من!
دوش دیدم غزه را افروختند
هم فلسطین هم دلم را سوختند
روبه مکار ، و پیر زمان
جای نمودش به فلسطین مکان
چه می شود خداجان بر غزه و فلسطین
ای مومنان کلامی ، یا فاتحه یا یاسین
غزه مجروح
صفحه جدیدی گشود
و تاریخ را دوباره نوشت
فلسطین هنوز در پنجره پیداست.
کفنهای شهادت را تفحص کن
فلسطین را دم دروازه غمها تفحص کن