نزار قبانی
*****
آنقدر گریستم تا اشکها تمام شد
آنقدر نماز گزاردم تا شمعها آب شد
آنقدر رکوع کردم تا توانم تهی شد
با تو از محمد (ص) پرسیدم
و از مسیح
ای معطر از بوی پیامبران
ای نزدیکترین پل
میان زمین و آسمان
ای قدس ای گلدسته ادیان
تو دخترک قشنگی هستی که انگشتانش سوخته
و چشمانش برافروخته
ای واحه سبز
که روزی پیامبر از آن گذر کرد
خیابانهایت اندوهگین
و گلدستههایت غمگین است
ای قدس
ای زیبایی محاصرهشده در سیاهی
ناقوسهای کلیسای«قیامت» را چه کسی مینوازد
بامداد یکشنبهها؟
برای کودکان چه کسی هدیه میآورد
در شب میلاد؟
ای شهر اندوه
ای اشکِ درشت
که بر پلکها میدرخشی
ای مروارید ادیان
از دیوارهایت خونها را که میشوید؟
انجیل را که نجات میدهد
و قرآن را؟
کیست که مسیح را نجات دهد
از دست قاتلان؟
کیست ناجی انسان؟
شهر من ای محبوب
فردا فردا لیموها شکوفه میدهند
و خوشهها و زیتونها شادی میکنند
چشمها میخندند
و کبوتران مهاجر
تا بامهای پاک تو بازمیگردند
کودکان برای بازی بازمیآیند
و پدران و پسران بر تپههای سبز
همدیگر را در آغوش میگیرند
ای میهن من
ای فلات صلح و زیتون
آنقدر نماز گزاردم تا شمعها آب شد
آنقدر رکوع کردم تا توانم تهی شد
با تو از محمد (ص) پرسیدم
و از مسیح
ای معطر از بوی پیامبران
ای نزدیکترین پل
میان زمین و آسمان
ای قدس ای گلدسته ادیان
تو دخترک قشنگی هستی که انگشتانش سوخته
و چشمانش برافروخته
ای واحه سبز
که روزی پیامبر از آن گذر کرد
خیابانهایت اندوهگین
و گلدستههایت غمگین است
ای قدس
ای زیبایی محاصرهشده در سیاهی
ناقوسهای کلیسای«قیامت» را چه کسی مینوازد
بامداد یکشنبهها؟
برای کودکان چه کسی هدیه میآورد
در شب میلاد؟
ای شهر اندوه
ای اشکِ درشت
که بر پلکها میدرخشی
ای مروارید ادیان
از دیوارهایت خونها را که میشوید؟
انجیل را که نجات میدهد
و قرآن را؟
کیست که مسیح را نجات دهد
از دست قاتلان؟
کیست ناجی انسان؟
شهر من ای محبوب
فردا فردا لیموها شکوفه میدهند
و خوشهها و زیتونها شادی میکنند
چشمها میخندند
و کبوتران مهاجر
تا بامهای پاک تو بازمیگردند
کودکان برای بازی بازمیآیند
و پدران و پسران بر تپههای سبز
همدیگر را در آغوش میگیرند
ای میهن من
ای فلات صلح و زیتون
***
یک قوطیِ ساردین به نام «غزه»
دستمان دادند
و استخوانی خشک به نام «اریحا»
مسافرخانهای به نام فلسطین
بی سقف بیستون
پیکری بیاستخوان
و دستی بیانگشت
دیگر ویرانهای برای گریستن نیست
یک ملت چگونه بگرید
هنگامی که اشکهایش را از او گرفتهاند؟
دستمان دادند
و استخوانی خشک به نام «اریحا»
مسافرخانهای به نام فلسطین
بی سقف بیستون
پیکری بیاستخوان
و دستی بیانگشت
دیگر ویرانهای برای گریستن نیست
یک ملت چگونه بگرید
هنگامی که اشکهایش را از او گرفتهاند؟
پس از معاشقههای بسیار
سترون شدیم
به ما میهنی دادند
کوچکتر از دانه گندم
میهنی که مثل آسپرین
میتوانیم بیآب ببلعیم
سترون شدیم
به ما میهنی دادند
کوچکتر از دانه گندم
میهنی که مثل آسپرین
میتوانیم بیآب ببلعیم
پس از پنجاه سال
اکنون در زمین ِ بایر نشستهایم
مانند سگهای بیشمار
پناهگاهی نداریم
پس از پنجاه سال
میهنی جز سراب نیافتیم
این صلح نبود خنجری بود که در ما فرو رفت
این یک تجاوز بود
اکنون در زمین ِ بایر نشستهایم
مانند سگهای بیشمار
پناهگاهی نداریم
پس از پنجاه سال
میهنی جز سراب نیافتیم
این صلح نبود خنجری بود که در ما فرو رفت
این یک تجاوز بود
***
پس میزنم چراغ جادو و غول را
قالیچه جادویی را
شیوه کهن را میسوزانم
و از فلسطین و استواریاش
از گلولههای آتش در زمینهایش
از گندمزارهای اشکآلودش
از شکوفههایش
الفبای تازهای میسازم
قالیچه جادویی را
شیوه کهن را میسوزانم
و از فلسطین و استواریاش
از گلولههای آتش در زمینهایش
از گندمزارهای اشکآلودش
از شکوفههایش
الفبای تازهای میسازم
***
جهان را خیره کردند
و در دستانشان چیزی نیست
جز سنگ
مثل قندیلها تابیدند
و چون مژدهها دمیدند
ایستادند منفجر شدند و به شهادت رسیدند
و ما چون خرسهای قطبی ماندیم
با پوست ضدحرارت
تا پای مرگ برایمان جنگیدند
و ما در قهوهخانهها نشستیم
چون بزاق صدف
از ما یکی دنبال تجارت است
دیگری یک میلیارد دیگر میخواهد
یکی در جستوجوی قصر سلطنتی
و دیگری دلال اسلحه
یکی در رویای مسابقه برگشت
و یکی در جستوجوی اریکه و سپاه و تخت
آه ای نسل خیانت
و ای نسل دلالها
و ای نسل تفالهها
و ای نسل هرزگیها
به زودی هر چقدر هم طول بکشد ویرانتان میکنند
کودکان سنگ
و در دستانشان چیزی نیست
جز سنگ
مثل قندیلها تابیدند
و چون مژدهها دمیدند
ایستادند منفجر شدند و به شهادت رسیدند
و ما چون خرسهای قطبی ماندیم
با پوست ضدحرارت
تا پای مرگ برایمان جنگیدند
و ما در قهوهخانهها نشستیم
چون بزاق صدف
از ما یکی دنبال تجارت است
دیگری یک میلیارد دیگر میخواهد
یکی در جستوجوی قصر سلطنتی
و دیگری دلال اسلحه
یکی در رویای مسابقه برگشت
و یکی در جستوجوی اریکه و سپاه و تخت
آه ای نسل خیانت
و ای نسل دلالها
و ای نسل تفالهها
و ای نسل هرزگیها
به زودی هر چقدر هم طول بکشد ویرانتان میکنند
کودکان سنگ
***
- سه شنبه ۱۰ بهمن ۰۲ ۱۶:۴۴ ۲ بازديد
- ۰ نظر